جدول جو
جدول جو

معنی برنج وا - جستجوی لغت در جدول جو

برنج وا
(بِ رِ)
ارزیّه. آش برنج، مقابل بازنده. (یادداشت دهخدا). آنکه برد با او باشد، چون برنده در مسابقه و برنده در مناقصه و غیره. کسی که در قمار یا مسابقه یا بازی پیروز گردد. (فرهنگ فارسی معین).
- ورق برنده، آتو، در بازی قمار و به مجاز در سیاست.
، دلیل و راهنما، کشش، که به عربی جذبه گویند. (از آنندراج) ، مؤثر و عامل و کننده. (ناظم الاطباء) ، پروانه، که شبها خود را به شعلۀ شمع و چراغ زند. (از برهان) (از آنندراج). پرنده. و رجوع به پرنده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برنج زار
تصویر برنج زار
زمینی که در آن برنج کاشته باشند، کشتزار برنج، شالیزار
فرهنگ فارسی عمید
(بِ رِ گَ)
آنکه آلات از فلز برنج سازد. شبّاه. (از دهار)
لغت نامه دهخدا
(لَ جَ دَ / دِ)
برنج کوبنده. آنکه برنج را می کوبد. آنکه دانه های برنج را از شلتوک باعمل کوفتن برآرد. که دانۀ برنج را از پوست به کوفتن جدا کند. رزّاز. (لغت محلی شوشتر، خطی، ذیل رز)
لغت نامه دهخدا
(لُمْ نَنْ دَ / دِ)
برنج کارنده. آنکه برنج کارد. آنکه شغل و حرفه اش کاشتن برنج باشد، خبث الحدید، قفل و زرفین و دربند، قسمی از آمله و هلیله. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ رِ)
جایی که برنج میروید. مزرعۀ برنج. آنجا که برنج کارند. شالی زار. برنجار. برنجستان: بحکم آنکه برنج زار است آب آن وخیم باشد و ناگوار. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 142) ، روده ها، اعم از رودۀ انسان یا حیوان. (از برهان). و رجوع به برنداق شود
لغت نامه دهخدا
(بِ رِ بُ)
دهی است از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان. سکنۀ آن 310تن است. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات، ارزن، لبنیات و ابریشم است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کُ رَ)
ارزیّه. (بحر الجواهر). آش برنج
لغت نامه دهخدا
کرنج. کرنجو. کرنجوه. اسم هندی است اکتمکت است که به فارسی خایۀ ابلیس است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی بین شهرک دریا بیشه و روستای ونوش که به آن خوش
فرهنگ گویش مازندرانی